ولادت حضرت علی(ع) - حقیرخویی(ره)

ولادت  حضرت علی (ع)

دوشینه ازفلق[1] چو شفق[2] گشت آشکار

زد آفتاب خیمه به دامان  کوهسار

 

ذرّات شمس شعشعه[3] ی مهر خاوری

پرتو فکند صبح به ظلمت طلایه دار

 

درپرده ی سحاب نهان گشت قرص ماه

بی پرده قرص مهر برافروخت چون عذار[4]



[1] - فلق : سپیدۀ صبح.

[2] - شفق : سرخی هنگام غروب خورشید.

[3] - شعشعه : پرتو، پرتوافشانی، تابش، فروغ

[4] - عذار : چهره – صورت.

ادامه نوشته

حلول ماه محرّم - حقیر خویی(ره)

حلول ماه محرّم

دئدوم هلاله نه باعثدی قامتون بئله خمدور

جواب وئردی مگر بولموسن محرّمدور

دئدوم ندن ارییوب اولموسان ضعیف و نحیف

دئدی سالان منی بو درده هالۀ غمدور

ائدوب احاطه سراپا ملال هاله مثال

هلاله هالۀ درد و ملال توأم دور

دئدوم شفقدن اولوب دامن فلک گلگون

دئدی بو سرّی سوال ائتمه سرّ مبهمدور

ادامه نوشته

خروج از شام - حقیر خویی(ره)

خروج از شام - اربعین

خلاص اولوبدی یزیدین اَلیندن آلُ الله

ائدوبدی عزم وطن عترت رسولُ الله

مدینه یوسفینون قانلی کوینگین گوتوروب

ویروب بشیره[1] ایدوب اهل بیتیله همراه[2]



[1] - نعمان بن بشیر : وى در ايامى كه مسلم بن عقیل، به نمايندگى از سوى سیدالشهدا به كوفه آمده و به نفع ‏آن حضرت بيعت مى‏گرفت والى كوفه بود، پيشتر ساكن شام شده بود.

از قبيله خزرج و از انصار بود. مادر او عمره دختر رواحه (خواهر عبدالله بن رواحه) نام داشت. نعمان قبلا از سوى معاويه ولايت كوفه را بر عهده داشت، يزيد هم او را در همان منصب ابقاء كرد.(  الحسين فى طريقه الى الشهادة، ص 7.)

وى خطيب و شاعر بود. در جنگ صفین از سپاه معاويه به شمار مى‏آمد. سپس قاضى‏ دمشق شد. آنگاه از سوى معاويه به ولايت‏ يمن گماشته شد. از آن پس 9 ماه هم والى كوفه گشت( الاعلام، زركلى، ج 8، ص 36.)

نهضت مسلم بن عقيل و هوادارانش در كوفه چون اوج و قدرت گرفت، عبدالله بن‏ مسلم كه از هواداران بنى اميه بود، نسبت به سهل انگارى نعمان در قضيه مسلم بن عقيل‏ انتقاد كرد و گزارش به يزيد داد و درخواست كرد كه براى كوفه مرد مقتدرترى بفرستد.

يزيد هم به پيشنهاد مشاور مسيحى خود «سرجون‏» عبيدالله بن زياد را به ولايت كوفه ‏منصوب كرد و به وى فرمان سختگيرى و شدت عمل داد و بدين صورت، نعمان بن بشير از كوفه عزل شد.

تا دوران حكومت مروان بن حكم نيز زنده بود و والى حمص گشت ولى‏ به علت بروز اغتشاشاتى كه به فتنه ابن زبير معروف است، اهل حمص او را پذيرا نشدند، از آنجا گريخت، مردم تعقيبش كرده او را كشتند. اين حادثه در سال 65 هجرى بود.(و در كربلا چه گذشت، (ترجمه نفس المهموم)، ص 116.) وى در آن هنگام 64 سال داشت.

 

[2] - بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند، یزید از فتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. (ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنی‌الزهرا، چاپ اول ۱۳۸۰، ص ۴۱۱.)

ادامه نوشته