غزل - نیّر تبریزی(ره)

غزلی عرفانی

من خود مجرّد از همه نام و نشانمی

بر هر صفت که عشق تو گفت آن چنانمی

 

در گوشه فراق تو پیر شکسته ام

آن دم که بوی وصل تو آید جوانمی

 

گاهی ز تاب قهر تو درویش بینوا

گاهی ز تاج مهر تو شاه جهانمی

ادامه نوشته

همه از اوست! - فؤاد کرمانی(ره)

همه از اوست!

ساکنم بر در میخانه[1] که میخانه از اوست

می خورم باده[2] که این باده و پیمانه از اوست

گَر به مسجد کشدم زاهد و در دَیر[3] کشیش

چه تفاوت کند این خانه و آن خانه از اوست

خویش و بیگانه اگر زحمت و رحمت دهدم

رحمت خویش از او ، زحمت بیگانه از اوست



[1] - میخانه : جایی که در آن شراب می فروشند و خانه ٔ شراب فروشی و میکده .

[2] - باده : شراب ، مِی . 

[3] - دیر : خانه ای که راهبان در آن عبادت کنند و غالباً از شهرهای بزرگ بدور است و در بیابانها و قله های کوهها برپا گردد و هر گاه در شهر بنا گردید آن را کنیسه (کلیسا) یا بیعة گویند و بعضی میان این دو فرق گذارند که کنیسه از آن یهود است و بیعة متعلق به نصاری است . 

ادامه نوشته