حضرت رقیّه(س) - ذهنی(ره)
حضرت رقیّه(س)
چو شام شومده بیر جمع شام ائدن واریدی
خرابه کنجی کیمی مجلس حزن واریدی
دئینمرم من او ویرانسرایه بیت حزن
اگرچه چوخ غم و حزنیله اگلشن واریدی
نه نوع بیت اولی دورت بیر طرف شکسته حصار
که نه قاپوسی نه آثاری سقفدن واریدی
مجلس یزید - مهدی بهارلو
مجلس یزید
اینک زمان ، زمان غزلخوانی من است
بیتی ست این دو خط ، که به پیشانی من است
های ای یزید! بشنو و ابرو گره نزن
این مهمانی تو، نه... مهمانی من است
حضرت رقیّه(س) - میثم
حضرت رقیّه(س)
رسید یار من از راه ، راه باز کنید
ستاره ها همه ، بر ماه من نماز کنید
حوائج همه در منظر دو دیدۀ اوست
به سوی او همه دست دعا دراز کنید
ورود به کوفه - لطیفیان
ورود به کوفه
مانند یک فرشته ی از پا نشسته بود
غمگین تر از همیشه در آنجا نشسته بود
هشتاد و چار حوریه دور نگاش بود
دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود
بر روی دامنش که نسیم مدینه داشت
تنها نماد کوچک زهرا نشسته بود
مجلس ابن زیاد - تائب(ره)
مجلس ابن زیاد
جفا پیکانلارین قویما کمانه یابن مرجانه
یارالی دیللری ایتمه نشانه یابن مرجانه
گتورمه توسن[1] کفرون بیله میدان جولانه
غروریله شماتت ایلمه چوخ اهل ایمانه
بو قدری دیل یاراسی وورما قلب آل عمرانه
قان اولموش دیللری دوندرمه قانه یابن مرجانه
راه شام - حسان تبریزی
راه شام
نه چراغ پیش رویم که دلیل[1] راه باشد
نه کسی که پرسم از او ، چو ره اشتباه باشد
نه یکی ز همرهانم ، که ز دست من بگیرد
نبود مگر که یاد تو ، خدا گواه باشد
راه شام - انور(ره)
راه شام
گلوب او یولدا قالان قیز که کاروانه یتوشدی[1]
گوروب آتاسینی غم صوتی کهکشانه یتوشدی
اسیر گمشده چاتدی قطار آل عبایه
خزینه[2] صاحبینه گوهر یگانه یتوشدی
غم عندلیبی[3] قویوب پشت سرده دشت و فلاتی
ترانه ایلمگه غملی گلستانه یتوشدی
[1] - در جایی برای رفع خستگی کمی کاروان را نگه داشتند امّا وقتی می خواستند حرکت کنند نیزه دار سر سیّدالشهداء(ع) دید در جایی که نیزه اش را بر زمین کوبیده بود ، نیزه تکان نمی خورد و بیرون نمی آید و مثل میخ محکم بر زمین مانده بود ، دیگران از افراد سپاه آمدند و هرچه تلاش کردند تا نیزه را از زمین بیرون آورند ، نتوانستند آن را بیرون آورند همه در تعجّب بودند که چرا چنین شده است ، ابن سعد به افرادش فرمان داد بروید به نزد «علی بن الحسین(ع)» و از او علّت را جویا شوید.
وقتی موضوع را به او گفتند فرمود :
« از عمّه ام زینب(س) جویا شوید ببیند کسی از بچه گم نشده است؟»
وقتی که به حضرت زینب(س) گفتند ایشان یکایک بچّه را به نامشان صدا می زد تا رسید به نام سکینه ، او را صدا زد دید سکینه جواب نمی دهد متوجّه شد سکینه در میان قافله نیست ، فهمید او در بیابان گم شده است.
حضرت زینب(س) بی اختیار خود را از شتر بر زمین انداخت و شروع به گریه و زاری نمود و صدا می زد :
«واغربتاه! واحسیناه! دیگر کسی برای ما نگذاشتند تا برود سکینه را بیابد»
حضرت زینب(س) ناچار شد که خود برود و سکینه را بیابد و با آن حال ناتوانش به این سو و آن سو می گشت و صدا می زد :
«سکینه جان کجایی؟ با پای برهنه روی خار بیابان ها می دوید تا اینکه یک سیاهی دیده شد به طرف سیاهی رفت و دید سکینه اش بر روی زمین افتاده است.»( معالی السبطین ج 2 ص 814)
[2] - خزینه : مال اندوخته شده ، گنجینه ، خزانه .
[3] - عندلیب : بلبل.
شام غریبان محرم 94
سخنرانی حضرت آیت الله علی مومنی