غزل - نیّر تبریزی(ره)
غزلی عرفانی
من خود مجرّد از همه نام و نشانمی
بر هر صفت که عشق تو گفت آن چنانمی
در گوشه فراق تو پیر شکسته ام
آن دم که بوی وصل تو آید جوانمی
گاهی ز تاب قهر تو درویش بینوا
گاهی ز تاج مهر تو شاه جهانمی
غزلی عرفانی
من خود مجرّد از همه نام و نشانمی
بر هر صفت که عشق تو گفت آن چنانمی
در گوشه فراق تو پیر شکسته ام
آن دم که بوی وصل تو آید جوانمی
گاهی ز تاب قهر تو درویش بینوا
گاهی ز تاج مهر تو شاه جهانمی
امام رضا(ع)
نسیم قدسی[1] یکی گذر کن به بارگاهی که لرزد آنجا
خلیل[2] را دست ، ذبیح[3] را دل ، مسیح[4] را لب ، کلیم[5] را پا
نخست نعلین ز پای برکن سپس قدم نه به طور ایمن[6]
که در فضایش ز صیحۀ[7] «لَن»[8] فتاده بیهوش هزار موسی
[1] - قدسی : منسوب به قدس ، روحانی.
[2] - خلیل : منظور حضرت ابراهیم(ع)
[3] - ذبیح : ذبح شده ، اشاره به حضرت اسماعیل(ع)
[4] - مسیح : اشاره به حضرت عیسی(ع)
[5] - کلیم : اشاره به حضرت موسی(ع)
[6] - اشاره به آیۀ 12 سورۀ طه : إِنِّي أَنَا رَبُّكَ فَاخْلَعْ نَعْلَيْكَ إِنَّكَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوًى - اين منم پروردگار تو پاىپوش خويش بيرون آور كه تو در وادى مقدس طوى هستى .
[7] - صیحه: بانگ ، فریاد.
[8] - وَ لَمَّا جاءَ مُوسي لِميقاتِنا وَ کَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْکَ قالَ لَنْ تَراني وَ لکِنِ انْظُرْ إِلَي الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَکانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّي رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَکًّا وَ خَرَّ مُوسي صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَکَ تُبْتُ إِلَيْکَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنينَ
و چون موسی به وعده گاه ما آمد و پروردگارش با وی ( بدون واسطه ) سخن گفت ، عرض کرد: پروردگارا ( خود را ) به من نشان ده تا به تو بنگرم ( و تو را به رؤیت خاص باطنی که پس از مشاهده همه مظاهر جلال و جمال دنیوی و اخروی حاصل می شود ببینم ) گفت: هرگز مرا ( در دنیا به چنین رؤیتی ) نخواهی دید ، و لکن به سوی این کوه بنگر ، اگر در جای خود ثابت ماند تو هم مرا خواهی دید ( استعداد وجودیت بر این رؤیت کمتر از استعداد کوه است در برابر تجلّی من ) . پس چون پروردگارش بر کوه تجلّی کرد آن را خرد و غبار کرد و موسی بی هوش افتاد و چون به هوش آمد گفت: تو ( از دیده شدن با چشم ) پاک و منزهی ، به سویت بازگشتم و من نخستین گرونده ام.