«حضرت فاطمه(س)»

جان وئروب مقصودیوه یتدون آنا یا فاطمه

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یا فاطمه

 

گرچه عمر ائتدون فنا دنیاده سن اون سکّز ایل

بو آز عمریله ولی زلفون آغاردی تل به تل

غصّه مرگ اولدون ز بس چکدون مصیبت متّصل

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یا فاطمه

 

ائتمدی ثانی مراعات احترام و جاهوی

اود ووروب یاندیردی ظلمیله آنا درگاهوی

صدمۀ مسمارِ در عرشه اوجاتدی آهوی

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یا فاطمه

 

اوندا که قالدون در و دیوار آراسیندا حزین

سیندی ظلمیله قابیرقان ایلدون سقط جنین

یاده دوشدوقجا او حالون ایلرم داد و انین

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یافاطمه

 

گورمیوب محنت کشیده چشم عالم سن کیمی

قنفذین [1] ظلمی گوردیب جسمیوی سوسن کیمی

چوخ یانان وار حالیوه امّا یانان یوخ من کیمی

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یافاطمه

 

بس که جدّیمندن صورا گوردون غم و رنج و تعب[2]

ایلدون «عَجّل وَفاتی» ورد و ذکرین روز و شب

حق مناجاتون قبول ائتدی ولی اولدی سبب

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یافاطمه

 

صفحۀ رویون گوزون یاشیله «صابر»[3] شسته دور

ایسته توفیق خدا توفیقه هر ایش بسته دور

ذکر زینب دلیجه بو سوزی شایسته دور

زینبی آغلار قویوب گئتدون آنا یافاطمه[4]

صابر تبریزی(ره)

 

 

 

 

 



[1] - قنفذ : قنفذ یکی از غلام‌های عمر خلیفه دوم اهل تسنن است. بنا به نوشته منابع مذهبی مانند بحارالانوار وی جزو افرادی بود که در واقعه خانه حضرت  فاطمه (دختر  حضرت محمد(ص)) یکی از نقش‌های اصلی را ایفا کرد. در این کتاب چنین آمده است که قنفذ با لگد زدن به در خانه فاطمه باعث سقط شدن محسن (فرزند فاطمه) شد. سلیم بن قیس هلالی در کتاب خود می گوید:  عمر بن خطاب به عنوان پاداش به مدت سه سال از قنفذ مالیات نگرفت.

در کتاب فاطمه الزهرا (س) نوشته رحمانی آمده : یک سال، عمر نصف اموال کارگزارانش را گرفت و همه را جریمه کرد، جز قنفذ که نه تنها از او چیزی نگرفت و او را معاف کرد، بلکه بیست هزار درهمی را که از او گرفته بودند، پس داد. و حال آنکه در همان سال از ابوهریره که دوست و یاور عمر بود، نصف اموالش را که بیست و چهار هزار درهم بود، گرفته بودند. 
سلیم بن قیس می‏گوید: 
روزی وارد مسجد رسول خدا شدم. افرادی از بنی هاشم دور هم حلقه زده بودند. 
عباس، عموی رسول خدا، از امیرالمؤمنین پرسید:« آن سال، عمر چرا قنفذ را جریمه نکرد؟»
امیرالمؤمنین نگاهی به اطراف خود انداخت و اشک در چشمان مبارکش حلقه زد؛ سپس فرمود:« به پاس ضربه‏هایی که قنفذ با تازیانه بر بازوی فاطمه علیهاسلامزد. فاطمه در اثر همان ضربات از دنیا رفت، در حالی که بازویش مانند بازوبند ورم کرده بود.»

[2] - تعب : خستگی – رنج.

[3] -  شاعر. اصلش از تبریز و در مهشد ساكن بود. از آثار وى: منظومه «توسلات صابر تبریزى»، در مراثى، به تركى كه در 1334 ش در تبریز به چاپ رسیده است.

[4] - برای مشادۀ متن کامل شعر به دیوان «چهارده معصوم صابر» رجوع کنید.