مدح امام حسین(ع)

قامتت را چو قضا[1] بهر شهادت آراست

با قضا گفت مشيّت[2] که قيامت برخاست

راستي شور قيامت ، ز قيامت خبري است

بنگرد زاهد کج بين ، اگر از ديدۀ راست

خلق در ظلّ[3] خودي محو و تو در نور خدا

ماسوا در چه مقيمند و مُقام[4] تو کجاست؟

هر طرف می نگرم روی دلم جانب توست

عارفم بیت خدا را که دلم قبله نماست

زنده در قبر دل ما، بدن کشتۀ توست

جان مايي و تو را قبر حقيقت ، دل ماست

دشمنت کشت ولي نور تو خاموش نشد

آري آن جلوه که فاني نشود ، نور خداست

بيرق[5] سلطنت افتاد کيان[6] را ز کيان

سلطنت ، سلطنت توست که پاينده لوا[7] ست

نه بقا کرد ستمگر ، نه به جا ماند ستم

ظالم از دست شد و پايۀ مظلوم به جاست

زنده را زنده نخوانند که مرگ از پي اوست

بلکه زنده ست شهيدي که حياتش ز قفاست[8]

دولت[9] آن يافت که در پاي تو سر داد ولي

اين قبا ، راست نه بر قامت هر بي سر و پاست

ما فقیریم و گدا بر سر کوی تو ولی

پادشاه است فقیری که در این گوچه گداست

تو در اول سر و جان باختي اندر ره عشق

تا بدانند خلايق که فنا شرط بقاست

تا ندا کرد ولاي تو در اقليم اَلَست[10]

بهر لبّيک ندايت دو جهان پر ز صداست

کشته شد عالِم دهری چو تو در عالَم دَهر

دهر تا روز قیامت شب اندوه عزاست

در غمت اَعیُن[11] و اشیا همه از منطق کون[12]

هر یکی مویه[13] کنان بر دگری نوحه گر است

رفت بر عرشۀ ني تا سرت ، اي عرش خدا

کرسي و لوح و قلم ، بهر عزاي تو به پاست

مُنکسف گشت و خورشید حقیقت به جمال

گر بگریند ز غم ، دیدۀ ذرّات رواست

پايمالي ز عبوديّت و من در عجبم

که بدين حال ، هنوزت سر تسليم و رضاست

گریه بر زخم تنت چون نکند چشم «فؤاد»

ای شه کشته که بر زخم تنت گریه دواست

«فؤاد کرمانی(ره)»

 

 

 

 

 

 

 

 

 

























 

 



[1] - قضا : امر، تقدیر، سرنوشت

[2] - مشیّت : اراده و خواست خداوند.

[3] - ظلّ :  سایه -  پناه ، کنف - تیرگی شب .

[4] - مُقام : محل اقامت .

[5] - بیرق : پرچم.

[6] - کیان : پادشاهان .

[7] - لوا : پرچم؛ عَلم - عَلمی که به نشانۀ حکومت از طرف پادشاهان برای کسی فرستاده می‌شد.

[8] - قفا : پشت . 

[9] - دولت : ثروت و مال  - سلطنت.

[10] - الست : ازل؛ زمانی که ابتدا ندارد-  مٲخوذ از قرآن کریم: «اَلَستُ بربِّکُم؟» (اعراف: ۱۷۳) (= آیا من پروردگار شما نیستم؟).

[11] - اعین : جمع عین به معنی چشمها.

[12]  - کون :  هستی ، وجود.

[13] - مویه : گریه ، نوحه .