نقدی بر قتوای حرمت لعن یزید توسّط امام محمّد غزّالی
نقدی بر قتوای حرمت لعن یزید توسّط امام محمّد غزّالی
در ابتدا لازم است شناختی اجمالی از شخصیّت «محمّد غزّالی» و افکار او داشته باشیم ، ابوحامد محمد معروف به امام محمد غزالی در نیمه دوم قرن پنجم هجری (سال 450 هجری) در عصر شدت منازعات سیاسی و فکری در طوس متولد شد، ایرانی نژاد بود. پدرش مردی از صلحا بود که در دکانی در بازار پشم فروشان کسب روزی میکرد. ابوحامد دو برادر بودند که در دوران خردسالی پدرشان فوت کرد، اما وی قبل از فوتش، پسران خود را به یکی از دوستان صوفی خود سپرد تا آنها را آموزش دهد.
پس از مدتی ابوحامد و برادرش به یکی از نظامیهها رفتند و در آنجا سخت به تحصیل فقه پرداختند. ابوحامد محمد (امام محمد غزالی) تحصیلات خود را در طوس آغاز کرد، سپس به گرگان رفته و بعد از آن در نیشابور ساکن گردیده و در همانجا به امام الحرمین پیوست و تا آخر عمر او نیز همراه وی بود.
اما تحصیلاتش فقط منحصر در فقه نبوده بلکه وی در علوم مختلف مانند علم اختلاف مذاهب، جدل، منطق، فلسفه هم دانشی اندوخت تا جائیکه بر همه همدورئیهایش برتری یافت. مدت شش سال در تحت حمایت نظام الملک زندگی کرد، تا اینکه نظام الملک او را به تدریس در نظامیه بغداد فرستاد. در آنجا مورد توجه دانشپژوهان قرار گرفت. غزالی علاوه بر تدریس در بغداد به تفکر و تالیف در فقه و کلام و رد بر فرق گوناگون چون باطنیه و اسماعیلیه و فلاسفه مشغول بود.
مقارن با همین ایام، در معتقدات دینی و همه معارف حسی و عقلی خود به شک افتاد که البته بسیار طول نکشید و پس از رسیدن به یقین به تحقیق در فرق گوناگون مبادرت ورزید و در علم کلام، به درجه استادی رسیده و صاحب تالیفاتی در این زمینه گردید. اما ایشان در فلسفه استادی نداشت بلکه ظرف سه سالی که در نظامیه بغداد مشغول تدریس بود به برکت هوش سرشار خویش به دقت در مطالعه مکاتب فلسفی پرداخت؛ البته ایشان به عرفان و تصوف نیز گرایش شدیدی داشت.
ایشان در مسافرتی که شام داشته نزدیک به دو سال در آنجا به عزلت و ریاضت و مجاهدت نفس پرداخت و از آنجا به بیت المقدس نیز راهی شد. تا اینکه به قصد سفر حج، عازم حجاز گردید. سپس به زادگاه خود بازگشته و در آنجا نیز گوشه عزلت را برگزید. و در این ایام که ده سال به طول انجامید، مشهورترین کتابهای خود مخصوصا احیاءعلوم الدین را تالیف کرد. تا اینکه در سال 469 ه از گوشه عزلت بیرون آمد و در نظامیه نیشابور مشغول تدریس گردید.
تالیفات غزالی
در میان متفکران اسلام هیچ کدام به اندازه غزالی تالیف و تصنیف نکرده است مشهور است که میگویند تالیفاتش را بر روزهای عمرش تقسیم کردهاند که برای هر روز، چهار جزوه شد. اینک نمونه ای از تالیفاتش
1- البسیط، الوسیط، الوجیز در باب فقه.
2- مقاصد الفلاسفه در باب تفسیر.
3- تهافت الفلاسفه در باب کلام (در سال 488) محک النظر، معیار العلم، میزان العلم در باب منطق
4- الاقتصادی العتقاد- فوائد العقائد- رساله القدسیه در باب کلام.
5- جواهر القرآن، کتاب الاربعین، کیمیای سعادت و.. کتابهای دیگر.
خلاصه ایشان پس از دوسال توقف در نیشابور به طوس بازگشت تا اینکه در سال 505 هجری در طوس در پنجاه و چهار سالگی دار فانی را وداع کرد.[1]
ابو حامد غزّالی ( معروف به امام محمّد غزالی ) در کتاب «احیاء العلوم» مینویسد : لعن مسلمانان جایز نیست و یزید مسلمان است و نسبت قتل یا امر یا رضای او به قتل حسین علیه السلام سوء ظن به مسلمان است و به حکم کتاب و سنّت حرام است. هر کس …
دلیلی که وی برای این مطلب آورده است این است که «ممکن است وی توبه نموده باشد!» در حالیکه اقوال و اعمال یزید تا پایان عمر (قتل عام مردم مدینه ، سنگباران و سوزاندن کعبه و اشعاری که سروده) همگی حاکی از دوام خبث سیره و سریره اوست.
شگفت تر از این ، آن است که غزّالی یزید را با وحشی ، قاتل حمزه سیّدالشهداء قیاس کرده و می گوید : «وحشی از کفر و قتل توبه کرد و از این رو لعن او جایز نیست ، با وجود آنکه قتل گناه کبیره است که اگر قاتل توبه نکند در معرض خطر عظیمی است.»
در این مورد نیز باید گفت : «یزید و وحشی قابل قیاس باهم نیستند چرا که وحشی زمانی که جناب حمزه سیّدالشهداء را کشت کافر بود و با اسلام آوردن وی هر گناهی که قبلاً داشت از پرونده وی سترده شد ، زیرا اسلام اعمال گذشته را قطع می کند و از بین می برد( الاسلام یجبّ ما قبله) و با این حال زمانی که با پیامبر(ص) دیدار کرد ، حضرت به وی فرمود از برابر من دور شو که تو را نبینم.
این جریان بر خلاف جریان امام حسین(ع) و یزید می باشد چرا که یزید زمانی که امام حسین(ع) را کشت ظاهراً مسلمان بود و خود را خلیفه مسلمین می دانست.
جنایت یزید بی تردید مایۀ کفر و ارتداد او گشته است چرا که وی امام حسین(ع) را به تصریح اشعار خویش به عنوان انتقام از رسول خدا(ص) به خاطر کشته شدن دایی و جدّش در جنگ بدر به شهادت رسانید. چنانچه گوید :
«لیت اشیاخی ببدرٍ شهدوا جزع الخزرج من وقع الاسل»[2]
«لعبت هاشم بالملک فلا خبرٌ جاء و لا وحیٌ نزل!»[3]
معلوم نیست چگونه غزّالی فتوا به حرام بودن لعن یزید می دهد در حالیکه علمای بزرگ اهل سنّت لعن او را جایز شمرده و به خروج وی از دین تصریح نموده اند. کما اینکه سخنان یزید نیز مویّد این امر است. فی المثل هنگامی که کاروان اسرای خاندان رسالت را در گذرگاه «جیرون» دید و همانجا صدای کلاغان را شنید این شعر را سرود :
«لمّا بدت تلك الحمول و أشرقت
تلك الشموس علي ربي جيرون
نعب الغراب، فقلت قل أولا تقل
فقد اقتضيت من الرسول ديوني»[4]
يعني،« آن هنگام كه آن كاروان پديدار شد و آن خورشيدها بر بالاي تپه هاي جيرون درخشيدند، كلاغ بانگ زد. پس به وي گفتم: مي خواهي بانگ بزن و مي خواهي نزن، كه من ديون خود را از پيامبر(ص) بازپس گرفتم!»
از جمع علماي اهل سنت كه تصريح به كفر يزيد كرده اند مي توان «قاضي ابويعلي و احمد بن حنبل و ابن جوزي» [5] و «كياهرسي»[6] و «شيخ محمّد بكري و سعد تفتازاني»[7] و «سبط ابن الجوزي»[8] را نام برد.
«جاحظ» مي گويد : گناهاني كه يزيد مرتكب شد ، از كشتن امام حسین(ع) و ترساندن مردم مدينه و خراب كردن كعبه و اسير كردن دختران رسول خدا صلي الله عليه و آله و چوب زدن به دندان حسين (ع)، آيا اينها دليل قساوت و دشمني و تيره رأيي و كينه و عناد و نفاق اوست يا نشانگر اخلاص و علاقه وي به پيامبر صلي الله عليه و آله و پاسداري از شريعت و سيره آن بزرگوار؟! سپس مي افزايد: به هرحال، اين كارهاي او مصداق فسق و گمراهي بوده، و وي فاسق ملعون است و كسي نيز كه از ناسزا گفتن به ملعون جلوگيري كند ملعون مي باشد.[9]
علامه «آلوسي» نيز تأكيد دارد كه در لعن يزيد ، ترديد به خود راه مده ، زيرا كه او ويژگيهاي ناپسند بسيار دارد و در تمامي ايام تكليفش از ارتكاب گناهان كبيره باز نايستاده است. در پليدي او همين بس كه در مكّه و مدينه، آن همه جنايت نمود و به كشتن امام حسين عليه السلام - كه برترين درودهاي خداوند بر او و جدش باد - رضايت داد و از آن اظهار خوشنودي كرد و به خاندان آن حضرت اهانت نمود. و غالب برگمان من چنان است كه اين خبيث به رسالت حضرت ختمي مرتبت صلي الله عليه و آله ايمان نياورده بود. به هر حال، مجموع جنايات يزيد درباره ساكنان حرم امن الهي (مكّه) و خاندان پيامبر صلي الله عليه و آله و عترت پاك آن بزرگوار، چه در هنگام حيات حسين بن علي (ع) و چه بعد از ممات ايشان، و ديگر تبهكاريهاي او، كمتر از اين نبود كه اوراق قرآن را در ميان كثافت افكند. من تصور نمي كنم كه امر او بر اغلب مسلمانان مخفي پوشيده بوده باشد، چيزي كه هست مسلمين در آن هنگام مغلوب و مقهور (خلفاي جور) بودند و جز شكيبايي كار ديگري از دستشان برنمي آمد، تا خداوند خود كار خويش را به پايان برد.
اگر كسي هم، از سر احتياط، مي ترسد يزيد را صريحا لعن كند، پس چنين بگويد: «خداوند لعنت كند كسي را كه به كشتن امام حسين (ع) و يارانش راضي شد و عترت پيامبر را بدون جهت آزرد و حق آنان را غصب كرد». زيرا به اين ترتيب، باز (يزيد) را لعن كرده، زيرا او به طور اخص مشمول اين لعن است. با اين گونه لعن هيچ كس جز ابن عربي مالكي و پيروانش مخالفت نكرده اند زيرا آنان بر پايه آنچه از آنان نقل شده، ظاهرا لعن كسي را كه راضي به قتل امام حسين عليه السلام مي باشد جايز نمي شمارند، و به جانم قسم، اين همان گمراهي بزرگي است كه نزديك است بر گمراهي خود يزيد بچربد.[10]
دانشمند گرامي حجّت الاسلام والمسلمين علي دواني، در پاورقي كتاب «سير حديث در اسلام»، نوشته سيد احمد ميرخاني (صفحه 358) درباره محمّد غزالي (متوفاي سال 505 هجري) چنين مي نويسد:
غزالي ظاهرا به واسطه افراط در تصوّف، چندان اظهار تقدّس و احتياط مي كرده كه مي گويد: لعن يزيد جايز نيست، چون او يك فرد مسلمان است و ممكن است بعد از واقعه قتل امام حسين (ع) توبه كرده باشد! به قول فغاني، شاعر سنّي، خطاب به غزالي:
بر چنين كس نكني لعنت و، شرمت بادا
لعن الله يزيد و علي آل يزيد
حكيم سنايي غزنوي نيز مي گويد:
داستان پسر هند مگر نشنيدي
كه از او بر سر اولاد پيمبر چه رسيد؟!
پدر او لب و دندان پيمبر بشكست
مادر او جگر عمّ پيمبر بمكيد
خود، بناحق، حق داماد پيمبر بگرفت
پسر او سر فرزند پيمبر ببريد
بر چنين قوم چرا لعنت و نفرين نكنم
لعن الله يزيدا و علي آل يزيد
آري، به اين گونه كسان بايد گفت:
اي كه گفتي بر يزيد و آل او لعنت مكن
زآنكه شايد حق تعالي كرده باشد رحمتش
آنچه با آل نبي او كرد اگر بخشد خداي
هم ببخشايد ترا گر كرده باشي لعنتش!
تهیّه و تنظیم : وحید معصومی
قسمت اعظم این نوشتار از کتاب رقیّه بنت الحسن(ع) نوشته «علی ربّانی خلخالی» اقتباس شده است.
[1] - تاریخ فلسفه در جهان اسلام ترجمه عبدالمحمّد آیتی – اشنایی با فلسفه اسلامی ، حمید طالب زاده.
[2] - اي کاش اجداد من که در بدر کشته شدند ناله خزرج را از درد نيزه شاهد بودند.
[4] - روح المعانی ج 8 ص 125
[5] - تذکره الخواص ص ز162
[6] - وفیات الاعیان بن خلکان.
[7] - السیره الحلبیّه ج 1 ص 172
[8] - تذکره الخواص
[9] - رسائل جاحظ ص 298
[10] - روح المعانی ج 8 ص 125.