اربعین حسینی


من که از روز ازل با تو سفر می کردم 

شب تنهای خود با تو سحر می کردم 



لیک از جور فلک از تو جدا گردیدم 

دیده از داغ دلت پر زگوهر می کردم 



تن مجروح مرا سنگ نوازش می داد 

اگر از ناقه به روی تو نظر می کردم 



همسفر آروزی خواهر تو نیست جز این 

کاش یک بار دگر با تو سفر می کردم 

لاادری